به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی افپک، تحلیل اولیه روی ۱۵۰ حساب توییتری مرتبط با هشتگ #مهاجرستیزی نشان داده است ۹۳٪ این حسابها تنها درباره خروج یا اخراج مهاجران افغان فعالیت داشتهاند. چنین تمرکز خاص و محدود بر یک موضوع، ردپای یک کارزار طراحیشده را برجسته میکند، نه واکنش طبیعی اجتماعی. این ساختار محتوایی در مطالعات مشابه درباره توییتر مورد استفاده برای نشاندادن مطالب ضد مهاجر در اروپا نیز دیده شده و با نظریه تهدید اجتماعی همخوانی دارد.
۵۹٪ از دنبالکنندگان این حسابها کسانی بودهاند که تنها همین نوع محتوا را منتشر میکردند؛ یعنی شبکه شبهجزیرهای و بستهای که برای تقویت و تکرار پیام عمل میکنند. این شبکههای مکمل، در اصل برای ایجاد بازخورد کاذب طراحی شدهاند تا اظهارنظرها را بهعنوان بازتاب «مطالبه عمومی» جا بزنند. پژوهشها نشان میدهند عموماً این گروههای هدفمند، توانایی شناسایی شبکههای با هدف افزایش دید مطالب را دارند.
۴۰٪ اکانتهای بررسیشده فاقد فالوئر واقعی بودند، یعنی فقط ۶۰٪ آنها فالوئرهای زنده داشتند. این نماینده ساختار مصنوعی در رویکرد مبتنی بر کلونی (colony) یا رباتگونه است؛ جریانی که با حسابهای تازهساخته شده و بدون تعامل، پیامها را بهسرعت منتشر میکند. در پژوهشهای مشابه، حضور رباتها و حسابهای موتمن علیه مهاجران دیده شده است.
شواهد نشان میدهد بسیاری از این حسابها IDهای مشابهی داشتند، مانند ساختار نامگذاری یکنواخت یا اعداد پشتسرهم. چنین شباهتهایی معمولاً نشانه تولید دستهجمعی حسابها توسط یک هسته مرکزی است. در حوزه ضدپناهجو، بررسیها نیز از شناسایی هزاران حساب با الگوی تولید موازی خبر دادهاند.
مطابق بررسی منتشرشده در مجله Mixed Migration Centre که شبکههای اجتماعی فارسیزبان را بررسی کرده، این گونه سبکهای شناختهشده در تحریک نفرت علیه افغانها در ایران حکایت از هماهنگی ساختارمند دارد. این مطالعه تأکید میکند «پستها و هشتگهای مهاجرستیز، با بهرهگیری از حسابهای ماشینی و تکرار پشتسرهم نسبت به مهاجران»، پخش غیرطبیعی و هدفمند دارند.
مطالعات دیگر در ترکیه نیز نشان دادهاند موجهای ضدمهاجر همراه با هشتگهای توام با نفرت، در مراحل اول واکنش جمعی نیستند، بلکه از شبکههایی ساختهشده بهره میبرند: حجم بالایی از محتوا با سرعت زیاد منتشر میشود تا تصویر بحران عمومی القاء شود .
وقتی درصد بالایی از دنبالکنندگان، حسابهای مشابه یا همجهتاند، گویا یک اکوسیستم بسته ضد مهاجر ایجاد میشود. این نیز مطابق مدل «نژادستیزی ساختارشده» است که توسط پژوهشگران بررسی شده: گروههایی فعال و متمرکز که محتوای نفرت را منتشر و تقویت میکنند، نه ناشی از واکنش طبیعی جمعی .
با ۴۰٪ بدون فالوئر و ۵۹٪ با فالوئرهای همراه؛ ترکیب این دو آمار نمایانگر استفاده از حسابهای شبح و هدفمند است، نه واکنشی که بر پایه روابط واقعی شکل میگیرد. به عبارت دیگر، بسیاری از این حسابها همدیگر را دنبال میکنند یا اصلاً فالوئر ندارند. این وضعیت میتواند بهطور مصنوعی «پرتوهایی از حمایت» را بازتاب دهد اما از مقبولیت واقعی حکایت نمیکند.
شباهت IDها، مانند نامهای پشتسرهم یا شمارهگذاری، نشان میدهد سیستم خودکار یا نیمهخودکار در ایجاد این حسابها عملی بوده است. پژوهش نشان داده در بسیج سیاستهای نفرتآمیز، این فاکتورها بارها تکرار شدهاند؛ مثالهایی از انگلیس، آمریکا و اروپا هم وجود دارد که محتوا با سرعت زیاد و هماهنگ منتشر میشود تا جوی عمومی را مختل کند .
نکته هشداردهنده در گزارش اولیه این است که برخی مسئولان ممکن است این پیامها را بهعنوان خواست عمومی تلقی کنند. یعنی پروژه مهاجرستیزی از آنجا موفق است که مسئولان گامی بردارند، نه صرفا واکنش عمومی. این شبیه تکنیک «مهندسی افکار عمومی» است که طی آن، محتوا پیش از واکنش طراحی میشود تا تصمیمسازی را تحت تأثیر قرار دهد.
این مدل، در ادبیات شبکههای اجتماعی به «شبکه ترولوار هدفمند» (coordinated inauthentic behavior) معروف است. هدف آن تولید حس بحران است نه بیان یک نیاز واقعی. کاربرد برای مهاجرین ایرانی و افغان در نمونههای دیگر نیز دیده شده، از جمله در گزارش Le Monde که مینویسد: «این موج سازماندهی شده و از پشتپرده هدایت میشود»